افغانستان واسکار؛ از خیال تا واقعیت
افغانستان و اسکار؛ از خیال تا واقعیت
من زبان چرب و نرمی ندارم و از این رو حرف هایم هیچگاه به مذاق اهالی به اصطلاح فرهنگی خوش نخورده است و همواره طبع خاطرشان را مکدر کرده ام. اگرچه مرا باکی نیست. مدتی ست عزم آن کرده ام که کار خودم را بکنم و برای این قسمت از جغرافیای جهان (افغانستان) چیزی ننویسم، ولی نتوانستم در این یک مورد سکوت اختیار کنم.
چنان که نیک میپندارید، جامعه افسار گسیخته و نابسامان مان در منجلاب بی هویتی، بی اصالتی و بی دانشی دست و پا میزند و در بند تعارفات نامتناسب و نامطلوب ”بدوی گونه” که هیچ همخوانی ای با تمدن ندارد; چنان همه را اسیر خودش کرده است که به محض اینکه یکی را بگویید که بالای چشمِ "اثرِ" شما ابرو ست; بی درنگ شما را به داشتن نوعی از تئوری توطئه متهم میکنند و در جا بر دیدگاه تان مهر باطل میکوبند...در هر شرایطی و در هر سطحی توقع دارند که باید مجیزِ شان را گفت و بح بح چح چح کرد!
بدون داشتن یک اثرِ لا اقل متوسط سینمایی، در جامعه ای که پنج هزار سال تاریخ قلابی دارد و همه چیز اش بر مبنای جعل و تقلب است; در بوق و کرنا کردن پدیده ی اسکار; فقط کوفتن بر طبل رسوایی بی هنری و بی فرهنگی جامعه افغانستانی ست.
اول: اسکار برای هر کشوری ”حتمن” یک روند ملی نیست، بلکه یک روند نخبه گرایانه است، که میتواند از ”گذاره” فرهنگ ملی به مقبولیت برسد و برای هر کشوری تبدیل به یک پدیده ملی شود، و اثر بر گزیده منعکس کننده روایتی از مردمان یک جامعه باشد...بنابرین حرف زدن از اسکار از روزنه ملی; مستلزم داشتن یک فرهنگ ملی و در درون آن یک سینمای ملی است...حالانکه افغانستان سینما ندارد، چه رسد به سینمای ملی.
دوم: مهمترین اصل بحث کیفیت هست که مسئله اصلی است. کیفیت هم به لحاظِ محتوایی و هم به لحاظِ فنی. فیلمی که به مصاف اسکار میرود باید اکیدن پاسخ گوی معیار های آن باشد. امروزه ساختن فیلمی با استاندارد های اسکار؛ اول نیازمند یک بودجه تعریف شده و قابل تامل است. دوم یک فیلمساز حرفه ای، صاحب اندیشه و کار بلد که زبان سینمایی را بفهمد. صاحب دغدغه بودن و زبان سینمایی را بلد بودن؛ شعار دادن و حرف های گنده گنده زدن نیست. اصل سوم دقیقن در کنار آن دو مورد قبلتر بصورت موازی در تولید یک فیلم قرار میگیرد؛ که همانا بهره بردن از یک نیروی انسانی حرفه ای و ابزار فنی است. بدون داشتن عوامل حرفه ای و کار بلد در ساخت یک فیلم؛ تمام منابع هدر میرود و حتا دانش و توانایی های کارگردان هم به تنهایی نمیتواند فیلمش را نجات دهد. چون فمیلمسازی یک کار گروهی است و یک فیلم خوب حاصل کار یک گروه خوب است...در تمام افغانستان یک فیلمبردار خوب نیست..حالا بحث حرفه ای بودنش که هنوز بماند. در بخش های دیگر هم به همین شکل است.
آخر از برای خدا، از کارگردانی که در تیتراژ فیلمش با حروف الفبای فارسی مینویسد "دایرکتر"، چه انتظاری میشود داشت!؟ یا از هرکسی که هنوز خواندن و نوشتن را با زبان مادری اش بلد نیست ولی از بی کاری خواسته است فیلمساز بشود. مگر فیلمسازی دوکانداری و سرایداری ست که هر وقت هر کس عشقش کشید همین طوری بخواهد کار و کاسبی برای خودش راه بیندازد!؟ ما فیلمسازی داریم که "نقش" را "نقچ" مینویسد و تازه خودش را از فیلمسازان "انتلیتکتال" هم میداند. من همه ی اینها را با مدرک میتوانم ثابت کنم. حد اقل سه سال وظیفه داشته ام که تمام فیلم های جشنواره بین المللی فیلم زنان هرات را ببینم. چه افغانستان بودم یا نبودم دیدم. گاهی با دیدن آنها با خودم میخندیدم ولی بعدش گلویم پر از بغض میشد. خیلی ها که با من در افتاده اند، میگویند تو سخت میگیری. مثال میدهند که فلانه فیلمساز بزرگ اصلن مدرسه فیلمسازی نرفته...من میگویم حرف تان قبول! من هم همه ی این فیلمسازانی را یک روز هم سر کلاس نرفته اند قبل از فیلمساز شدن شان، میشناسم. ولی عزیزان، فراموش نکنید که آنها آدمهای بی خاصیت و بی دانشی نبودند. سالها قبلترش فیلم دیده اند، کتاب خوانده اند، قلم زده اند و درد داشته اند...همین کوئینتین تارانتینو که من عاشق ام و یک عجوبه است؛ فیلمسازی را از یک کلوپ فیلم شروع کرد، ولی بعدها بیشتر کتاب خواند، نوشت و دوره های آموزشی رفت و دانش سینمایی اش را تقویت کرد.
سال قبل استاد مجید مجیدی در دانشگاه شوبهیت یک ماستر کلاس داشت برای مان. استاد میگفت; غربی ها هنوز به آثار ما نگاه هنری ندارند، بلکه نگاه شان ترحم آمیز است...
حالا فکر کنید که ما در کجا قرار داریم. افغانستان و اسکار هزار سال نوری از هم فاصله دارند فعلن... مهم این است که فیلمسازی را تمرین کنیم تا یاد بگیریم. وقتی فیلم خوب بسازیم، خودش راه خودش را پیدا میکند.
سوم: در خصوص معرفی نماینده افغانستان به اسکار، بحث کیفیت و این حرف ها را که کنار بگذاریم؛ فیلمسازان از "افغان فیلم" بشدت ناراضی و شاکی اند و ادعا میکنند که آنها در بی خبری گذاشته شده اند و بصورت دقیق در بتنِ قضیه نیستند و با آنها مشورت نمیشود. من از زد و بند های اداری و کاغذ بازی چیز دندان گیری حالی ام نیست و نمیدانم روند شفاف و قانونیِ معرفی نماینده افغانستان به اسکار چگونه باید باشد؛ ولی به باور قوی معتقدم که مثل سایر موارد این یکی هم شفاف نبوده و نخواهد بود. من خودم به پُست یکی از دوستان برخوردم و از این مسئله اطلاع حاصل کردم. اگرچه من هیچوقت قصد ندارم که از آدرس افغانستان به جایی فیلم بفرستم. همین اکنون هم همین کار را کرده ام.
از وقتی من دست چپ و راستم را شناخته ام؛ افغان فیلم سوژه ی خنده ام بوده است. چون در هیچ زمان و در هیچ دوره ای با شروع دهه ی دیموکراسی؛ حامی فیلمسازان نبوده و در هیچ مقطعی نه تنها که به آنها یار ای نکرده است که سدِ راه شان هم شده، و همواره سنگ اندازی کرده است. افکارِ پوسیده بدوی؛ این اداره بی کاره را فلج کرده است.
در حالیکه امروز یکی از هنرپیشه های ما در بستر بیماری و در اوج فقر چشم از جهان پوشید؛ تربیوندارانِ افغان فیلم و مدیران فرهنگی ایکه حرف از اسکار میزنند؛ اگر اندکی وجدان و شرف برای شان مانده باشد، باید در لاک فاشیستی شان خفقان بگیرند و با آبروی هنر و هرمند بازی نکنند. ملتی که حتا پنجاه سال تاریخ داشته باشد؛ این گونه فرهنگ و فرهنگی را خار نمی شمارد!
چهارم: موضوع انتخاب فیلم یک کار تخصصی است و کسانی صلاحیت آن را دارند که صاحب نظر در این حوزه باشند. یعنی این مورد با سایر پدیده ها فرق میکند. مثل انتخاب کردن نماینده شورای ولایتی نیست که با یک اطلاعات سطحی در باره رای دادن یا ندادن به آن مدیران تصمیم بگیرند. حتا فیلمسازانی که در این سطح بر مسند داوری در افغانستان بنشینند و دانش و صلاحیت این کار را داشته باشند؛ تعداد شان از شمارِ انگشتان یک دست فراتر نمی رود که آنها هم یا در افغانستان حضور ندارند یا اگر هم هستند در جریان نیستند. بناَ از نظر من افغان فیلم فاقد صلاحیت و شرایط این امر مهم است. منظور من صلاحیت قانونی- اداری نیست. منظورم صلاحیتِ "دانشی" است. ماهیت افغان فیلم در این خصوص باید طوری باشد که فقط نقش یک رابط را میان فیلمسازان و اسکار بازی کند. اول باید در یک روند شفاف و با مشورت فیلمسازان کمیته گزینش فیلم را از میان کسانی که صاحب نظر اند در این حوزه تشکیل بدهد و بعد از دیدن تمامی فیلم ها، آنها آنچه صلاح هست را تصمیم بگیرند...اگرچه میدانم همچون فیلمی هنوز ساخته نشده که بشود به آن امیدوار بود؛ ولی تمرین این کار که اشکالی ندارد برای آینده ها شروع خوبی ست.
با حرمت فراوان!
بیژن سیامک